نگرشي بر نهادک نامه‏ي شاه عباس نخست صفوي

نويسنده: محمد تقي سالک (پويا)

اشاره

در مورد اين مقاله توجه خوانندگان گرامي را به دو نکته جلب مي‏کنيم:
1 - نثر اين مقاله، فارسي سره‏است و نويسنده‏ي محترم هم چون ديگر نوشته‏هاي خود بر اين روش اصرار دارد، به عنوان مثال به جاي «وقف نامه» واژه‏ي «نهادک نامه» را به کار برده است. ما نيز ويرايش معمول را در اين مقاله اعمال نکرديم.
2 - گرچه بخش عمده‏اي از موقوفات گسترده و متنوع دوره‏ي صفوي توسط سلاطين صفوي انجام گرفته ولي به شهادت تاريخ، اين اقدامات خير به هدايت و راهنمايي علما و دانشمندان ديني بوده است. نقش فقها و علماي بزرگ آن دوره از جمله محقق ثاني، شيخ بهائي، علامه مجلسي و ديگران در باز دارندگي حکمرانان از اجحاف و تعدي به حقوق ملت و تشويق آنها به انجام خدمات خدا پسندانه و عالم المنفعه مؤثر و کار ساز بوده و در اکثر موارد به نتيجه رسيده و آثار آن تاکنون پايدار مانده است.

زمينه‏ي سخن

با درود به روان فرازمند پاک مردان نيک انديش و آرزوي گام نهادن توان گران خداي آگاه، در بي کرانه‏هاي نياز دردمندان تهي دست تا به بخشندگي و بزرگ وراي خويش، دست آنان را بگيرند و از تنگناي نيازمندي برآورند وره آموز توان‏مندي گردند که راهي به نيکوکاري مي‏جويند و نمي‏يابند.
در اين راستا، بايسته چنان مي‏بينيم، به شناسايي نهادک (مساوي است با موقوفه) هايي از دورگاه زمان بپردازيم که ور ايستاد گران (مساوي است با واقفان) آن ها، بادهش و بخشش خويش، از نهان گاه‏هاي تاريخ گذشته و با خدا ياران امروز دين اين گستره‏ي گزيده و نژادگان به آيين اين سامان، هم راه گشته‏اند و ما اينک به ياري خداوند بزرگ و ياري نيک مرداني چند، سال‏هاست با آنان، به انگيزه‏هاي پژوهشي و فرهنگي، آشنا شده‏ايم و هر چند گاه، نام و ياد نيکوکاري گزيده و بخشنده‏يي ستوده را از درونه‏ي کهن پاره‏هاي دير نوشته‏ي پرونده‏ها فرا مي‏نماييم تا بدين هنجار، اين گذشتگان فزون مايه‏ي دهش‏مند، باز شناخته شوند و آيندگان، با فراز پايگي اين در گذشتگان، آشنا گردند ؛ باشد که در توانايي‏هاي مادي از آنان فرا گيرند که چه گونه بايد ياري گر ديگران باشند.
در اين راستا به ياري خداوند فراز پايه و به انگيزه‏ي آشنايي با اين بزرگ مردان دهش مند، هم گام با گردونه‏ي تند راه گمانيک برگشت زمان، در سده‏هايي پيشين فرو مي‏رويم و با آنان سخن مي‏گوييم و پاسخ پرسش‏هاي خويش را به بايستگي مي‏شنويم و در اين ميان، نکته‏هاي گزيده از آنان، دريافت کرده و از آنان ره آموزي‏ها، مي‏اندوزيم. افزودني است که در اين جستار، آن چه شگفت‏آور مي‏باشد آن که در ميانه‏ي اين پاک کيشان نيک انديش، که بيشتر از کشاورزان، بازاريان و زمين داران خرده پا و گاه هيچ نداران اندک مايه، که - در مردان - تنها به وقف درختي گردو و دنگ دکاني و بهره‏يي از آسياب و خاني - و در زنان - به وقف باغچه و خويدي و ابزار خانه که گاه، همه‏ي کابين آنان بوده و آن را براي خوشنودي خداوند و بندگان وي، دهش کرده و بي هيچ خواسته‏ي اين جهاني، از همه‏ي داشتن خويش گذشته اند، ناگهان به نمونه‏هايي از ور استاد گران توان مند کشور آرايي مي‏رسيم که داراي نام و جاه‏اند و نشسته بر او رنگ سروري و فرمان‏روايي. آنان که، از فراز پايگي اين جهاني، خويش را برفراز آسمان مي‏يابند و از توان مندي و دارندگي خواسته و سيم و زر، بي نياز از گنجينه‏هاي نهفته در زمين مي‏يابند.
اينان، شاهان و فرمان رواياني هستند که در تاريخ کشورمان، نمونه‏هايي چند از اين شمار، پديدارند و ما آنان را در سرگذشت‏هاي تاريخ نوشتاري، تنها جهان گشاياني بي باک و ايران ياراني دل‏سوز مي‏شماريم که از خاوران برآمده‏اند و از باختران گذشته و دور جاي سرزمين‏هاي آباد گيتي راه جسته‏اند ولي از ديدگاه آيين مندي، چنان که بايد در ايشان از مايه‏هاي
پيوستگي و خدا داني، نشان و نمود آشکاري که بازده دين و آيين باشد نمي‏يابيم؟ از آن که گاه، نه خدا ترسي در آنان ديده مي‏شود و نه گذشت و مهرباني و مردم داري و فراهم نمودن آسايش و آرامش توده، مگر کشتار و سخت گيري و سرانه گرفتن و شاد خواري و زر ستايي و زن جويي!
با اين همه، مي‏بينيم که برخي از اينان، از همان گنجينه‏هاي ره‏آورد - اگر چه براي خويشتن نمايي و مردم فريبي و گاه براي تاوان گناه زشت کاري و زور گيري و نا مردمي‏هاي خويش و شايد براي به دست آوردن خشنودي خدا و پاداش آن جهاني، گام‏هايي نيک خواهانه و مرد دوستانه برداشته‏اند و به باد افره نا بايست‏هاي کرداري خويش و روايي دادن به نا شايست‏هاي ديگر، به دهش و بخشش روي مي‏آورده و به بنياد گزاري نهادکي فراز پايه مي‏پرداخته‏اند و در اين راه، از بسياري از دارايي و خواسته‏هاي خود گذشته و به گونه‏يي از سر دل بستگي‏هاي اين جهان، بر اميد آمرزش آن جهاني برخاسته اند.
از اين شمار، مي‏توان، نمونه راه، برخي شاهان ايلخاني: غازان و الجايتو (مساوي خدا بنده) و برخي از شاهان گورکاني و صفوي و افشاري و قاجاري و کار گزاران پيوسته‏ي آنان را بر شمرد که چون در کارکرد اين گروه و بنيان نهادن نهادک‏هاي آنان مي‏نگريم، مي‏بينيم: بزرگ‏تر و بر جسته‏ترين نهادک‏هاي پر درآمد، به دست و فرمان اينان پديده آمده است، چنان که اين ياد کرد در همه‏ي خراسان با فراگيري خود، چشم‏گير مي‏باشد (1) و فرامي مي‏نمايد که در همه‏ي پهنه‏ي سرزمين اهورايي ايران، چنين باشد؟!
در پايان اين پيش سخن، باز هم پرسش هميشگي نگارنده بر جاي است که اين زور پيشگان ؛ اين همه آب و زمين و آسياب و روستا و خان و تميچه و... از کجا داشته‏اند که تنها بخشي از آن را که به دهشت جاودانه در مي‏آورده‏اند به ده‏ها روستاي شش دانگ و سدها دکان و خانه و آسياب و... بر مي‏آمده است؟! (2) و هم بر گونه‏ي خود پاسخ گويي، مي‏توان به گفته‏ي يحياي برمکي در پاسخ هارون عباسي (مساوي رشيد) همانند آوري کنم که ؛ «چون اين اصناف نعمت به مجلس خلافت و ميدان رسيد، تکبيري از لشکر بر آمده و دهل و بوق بزدند آن چنان که کس مانند آن ياد نداشت و نخوانده بود و نشنوده. هارون الرشيد روي سوي يحيي برمکي کرد و گفت: اين چيزها کجا بود در روزگار پسرت فضل؟ يحيي گفت: زندگاني امير المؤمنين دراز باد، اين چيزها در روزگار امارت پسرم، در خانه‏هاي خداوندان اين چيزها بود به شهرهاي عراق و خراسان. هارون الرشيد از اين جواب، سخت طيره شد، چنان که آن همه هديه، بر وي منغص شد و روي ترش کرد و برخاست از ان خضرا و برفت...» (3)

گستره‏ي سخن

در اين نوشت که مي‏کوشيم سخن به کوتاهي، گزارده شود، به بررسي بخشي از نهادک‏هاي پادشاه بزرگ صفوي، مي‏پردازيم که در مشهد به خواست و دستور وي پديد آمده است:
نخست، نهادکي است فرمان گونه از شاه عباس نخستين که داراي ارزشي در خور است، به ويژه که پاي داري و بر جاي بودن خود اين فرمان دير سال تاريخي شاهانه، بر فراز پايگي آن افزوده و به اين نهادک، ارج و بهاي ديگري داده است.
اين فرمان چنان که خواهد آمد، در بر گيرنده‏ي نهادکي سات که شاه صفوي، در آن دستور خريدن سه روستا را داده تا بر آرام‏گاه خواجه ربيع بن خثيم، وقف گردد و اين کار نيک انديشانه، به انجام آمده است.
در اين ميانه، گفتني است که اين کار، اگر چه از سوي شهرياري بزرگ، نه چندان در خور نگرش است ولي آن گاه، از ديدگاه مينويک، داراي ارزش و شگفتي مي‏شود که بدانيم اين روستاها: ملکان و جرمق (مساوي گرمه) و چاهشک، پيش‏تر از اين، براي نخستين بار به نيک انديشي پري زاد خانم، که خويش را فرزند چهاردهم خواجه ربيع، مي‏پنداشت؟ در نهادک نامه‏ي نوشته شده به سال 823 ه. ق. آن‏ها را در شمار رقبه‏هايي آورده که بر مدرسه‏ي خود - که هنوز در کنار بارگاه امام هشتم به نام وي، بر جاي است - و آرام‏گاه نياک دور خود به گونه نهادک ابدي، واگذار کرده است و دريغ، در اين است که از پايان سده‏ي نهم تا آغاز سده‏ي يازدهم - سال 1019 ه. ق. که اين آبادي‏ها دوباره به نهادک درآمده اند، هر سه از شمار نهاد ياد شده، بيرون رفته و به خواسته‏هاي خودي درآمده اند. (4).
بدين ياد کرد مي‏توان گمان کرد که شاه صفوي از اين دگرگوني‏ها، آگاه شده و براي اين که اين روستاها را به جاي گاه نخستين خود بر گرداند آن‏ها را بازيابي کرده و دستور خريدن آن را به پيش کاران خويش داده است و پرداخت بهاي آن‏ها را نيز ياد آور شده، تا در اين واگرايي، نه بر دارندگان کنوني آن، که آن را از پدران‏شان، بر گونه‏ي مرده ريگ، در دست داشتند ستمي شده باشد و نه در بنياد اين نهادک، ناروايي و نادرستيي گذاشته شود ! و اين رفتار، نمونه شايسته‏يي از نمود آشکار چهره‏ي آيين مند شاه عباس نخست در خراسان و مشهد الرضاست که بر گونه‏هاي چندي چون: پياده آمدن به مشهد توس و بنياد نهادن صحن عباسي (مساوي انقلاب) وزر اندودن کردن گنبد فراز پايه‏ي آرام‏گاه پيشواي هشتم و روان کردن جوي باري بزرگ از چشمه‏ي گلسپ و گذراندن آن از ميانه‏ي خيابان و نو سازي‏هايي در گرداگرد آرام‏گاه و بست‏ها و باز گشودن خيابان صفوي از دو سو و ديگر کارکردهاي نيکوکارانه و پيش کش‏هاي شاهانه، نمود پيدا کرده است و دريغ که همين شاه دين پناه آيين مند،=
چون به شهر سپاهان مي‏رسد و خويش را از ديدگاه امام هشتم دور مي‏بيند، چنان درنده خو و بي باک مي‏شود که از کشتن پسران خويش که جانشينان وي بودند نيز بيمي ندارد، گويي از بنياد، خداي بزرگ را نمي‏شناسد و ديگر نشانه‏يي از مردمي و بخشندگي و گذشت که ويژه‏ي هر کسي مي‏باشد در وي نيست!! (5).
با همه‏ي اين ها، آگاه آيين مندي وي انگيزه‏ي پديد آمدن بزرگ‏تر و آراسته‏ترين مزکت‏ها و کاخ‏ها در کناره‏ي ميدان نقش جهان مي‏گردد و ارزش اسپهان را تا مرزنيم جهان بودن، پيش مي‏برد، ولي اين همه، او را شاهي خداي باور پاک دين مردم دوست، نشان نمي‏دهد و تنها در پاي گاه شاهي توان مند و ايران دوست و پاک کننده‏ي کشور از دشمنان و بي مايگان و گسترش دهنده‏ي مرزهايي آن و بر پاي دارنده‏ي پيوستگي‏هاي کشور داري با شاهان سرزمين‏هاي ديگر و آراستن سپاهياني سخت کوش و پيش رو و ميهن يار و نگهه داري راه‏ها و بازسازي آن‏ها و ساختن کاروان سراهاي بي شمار و آب انبارهاي ميان راهي و ده‏ها و سدها کار ارزنده و در خور مردم گرايانه، که چه گونگي پديد آمدن آن‏ها را بايد در تاريخ‏هاي آن روزگار، چون: عالم آراي عباسي و روضة الصفا و خلد برين بازيافت، مي‏نماياند.
با نگرشي به اين دوگانگي ديني - رفتاري اين پادشاه بايد افزود که بسياري از اين فرمان روايان دين آومند را از ديدگاه روان پژوهي مي‏توان، دو خويشتني ناميد که گاه پا به پاي هم، در دو زمينه‏ي خودي خود، پيش مي‏روند و به کارکردهايي نيکو کارانه نيز مي‏رسند و مي‏توان نمونه‏ي ديگر آن را در نادر شاه افشار جست که اين هر دو، داراي نهادک‏هاي شاهانه بوده‏اند، و ما در شماره‏ي 50 فصلنامه‏ي ميراث جاويدان از نهادک‏هاي بزرگ نادر به گستردگي سخن گفته‏ايم و در اين جا، به بررسي کارکرد شاه صفوي در پديد آمدن بنيادهاي نيکو کارانه‏ي وي بر گونه‏ي نهادک، در مشهد الرضا (ع) مي‏پردازيم.
يادآور مي‏شويم که برابر نوشته دکتر منوچهر ستوده، شاه عباس به سال 1113 ه ق نهادکي گسترده در اسپهان بنياد کرده است که در خور نگرشي گسترده است - اگر چه پژوهنده‏ي ياد شده به کوتاهي از آن گذشته و به سادگي به کارکرد چنان نهادکي دراز دامن، نگريسته است!؟ (6) ولي با نگرش به آن نهادک نامه، آشکارا، پيوستگي بنيادي وي را به پيشوايان ديني و مردم مي‏توان ديد (7)
با همه‏ي اين ها، اين بخشندگي افزون مايه و دهش خدا جويانه را نمي‏توان بر پايه، پاک دلي رها از آلودگي‏هاي دروني
و رفتاري، استوار کرد و کرده‏هاي بيداد گرانه‏ي او را که بر پيرامونيان و ستم رسيدگان روا داشته، نديده گرفت ! (8)
در اين جاي سخن، چنان که از پيش فرا نموده شد، به شناسايي و بازنگري فرماني تاريخي - که دست نوشتني بنيادين است - مي‏پردازيم که از چند سو، در خور نگرش مي باشد و ما در اين نوشته برآنيم که آن‏ها را، به کوتاهي باز نماييم: نخست از آن رو که اين فرمان، يک نوشته‏ي تاريخي است و از نوشتن آن بيش از چهار سده (407 سال) گذشته و اين خود برتريي است که به تنهايي مي‏تواند براي اين سند، ارزشي چشم گير باشد. کاغذ اين نوشته‏ي فراز پايه در اندازه 19 ضربدر 50 سانتي متر است که بر يک رويه‏ي آن نه کشه (مساوي خط) نگاشته شده و پشت آن نيز در بردارنده‏ي نام گواهان با 7 نشان مهر و بهاي روستاهاي سه گانه، با شمار سياق که بر کاغذهاي زرد رنگ کشميري بر روش شکسته نگاشته شده و نام واره‏ي خواجه ربيع بن حيثم و «فرمان همايون» شد با رنگ قرمز نوشته شده است و مهر درشت و گرد شاهانه بر بالاي فرمان نمود پيدا کرده است. نوشته‏ي آن برابر باز خواني روان شاد «اصغر زاده»، کارشناس کتاب خانه‏ي آستان قدس، چنين است: در ميان آن: بنده‏ي شاه ولايت عباس و در گرد آن: اللهم صل علي النبي و الوصي و البتول و السبطين - الحسن و الحسين - و السجاد، علي و الباقر و الصادق و الموسي و الرضا، علي و التقي و النقي و العسکري و الحجة القائم المهدي (9).
و هم به ياد کرد نام برده، نوشته‏ي مهر گواهان بدين گونه است: 1 - غلام شاه عباس، علي قلي ؛ 2 - خاک پاي علي، ابوطالب ؛ 3 - غلام شاه عباس، مقصود بيک ؛ 4 - غلام شاه عباس، ابراهيم ؛ 5 - بنده‏ي آل محمد، باقر. 6 - فوضت امري الي الله، الحمد و العزة لله، محمد ؛ 7 - فوضت امري الي الله؟ و نويسه‏ي رويه‏ي فرمان که نگارنده خود آن را باز خواني کرده است، چنين مي‏باشد: املک لله. مهر بالاي فرمان: ؛ «بنده‏ي شاه ولايت عباس و...» و در کناره‏ي راست رويه‏ي کاغذ: خواجه ربيع بن حيثم قدس سره.
فرمان همايون شد: آن که چون نواب کامياب اشرف اقدس همايون، مزارع مذکوره‏ي ذيل [ملکان و جرمق و چاهشک] واقعه در بلوک مشهد قدس معلي را خريداري نموده، وقف مزار فايض الانوار قطب اولياء و العارفين، غوث الاتقياء و السالکين فرموده‏ايم به مبلغ چهار تومان و يک هزار و نه سد و نود و نه دينار خراساني که حسب الظهر، مالوجهات (10) [مال و جهات] مزبوره است. از تاريخي که محال مذکوره را خريداري فرموده، وقف نموده‏ايم، به سيور غال ابدي و احسان سرمدي مزار فايض الانوار مذکور، شفقت و مرحمت فرموده، ارزاني داشتيم. حکام و تيول داران و وزراي مشهد مقدس، سعي مي‏نمايند ؛ که از تاريخي که مزارع مذکور را وقف فرموده‏ايم، اصلا و مطلقا و به هيچ وجه من الوجوه به علت مالوجهات [مال و جهات] و وجوهات و اخراجات و استصوابات و داروغگي و غير ذلک، طلب و توقعي ننموده و پيرامون نگردند و آن چه به علت مال و جهات و غير ذالک باز يافت نموده باشند، باز دهند و قلم و قدم کوتاه و کشيده دارند و مطلقا مدخل نسازند. در اين ابواب، قدر خردلي از فرموده، تخلف نورزند که حکم نموده‏اند ؛ مستوفيان عظام، رقم اين عطيه را در دفاتر، ثبت گردانيده، تغيير و تبديل به قواعد آن، راه ندهند. تحريرا في شهر ذي حجة، سنة 1019.
و ديگر ؛ اين که: فرمان ياد شده، دست نوشتني است راستين از پادشاهي نامور و در آشکار، دين باور که به گونه‏ي نوشتار نخستين، بدون دست کاري و رونوشت برداري و تا اندازه‏يي خوانا، با فرسودگي و پارگي اندک و دور از دست درازي
غارت گران کاغذ نوشته‏هاي ارزش مند تاريخي - فرهنگي که پس از چهار سده هنوز بر جاي گاه خويش است اگرچه از درون مايه‏ي مادي آن سه روستاي جرمق (مساوي گرمه) و چاهشک و ملکان باشد اندک مايه نشاني بر جاي است و تنها روستاي چاهشک شناخته شده و در شمار رقبه‏هاي وقفي با سرپرستي دفتر موقوفات آستان قدس مي‏باشد و درآمد آن شايد، هزينه آرام‏گاه خواجه ربيع مي‏شود!؟ (11).
سه ديگر آن که، در اين کهن نوشته‏ي فراز پايه، دستور خريدن دادگرانه بر روش آييني و مردمانه، با بهايي در خور و شمرده شده، داده مي‏شود و آن گاه با درون مايه‏يي پاک دلانه، بر هزينه کرد و نگه داشت آرام‏گاهي شناخته شده که خود، به دستور شاه بزرگ صفوي، ساخته و پرداخته شده، به گونه‏يي آزاد و رها، پس از دور کردن همه‏ي باز دارنده‏هاي کار گزارانه، وقف مي‏نمايد و در اين کار، مگر خشنودي خدا و مردم و آرامش روان روشن ربيع بن خثيم نمي‏جويد (12)
چهارم آن که ؛ شاه صفوي که به دست درازي‏هاي افزون خواهان بومي و کار گزاران شاهي، بر خواسته‏هاي ديگران و نهادک ها، آگاهي داشته و نيز پيرامونيان نيک انديش که، اندک مايه، گرد او بوده‏اند، او را از اين همه دژکامي‏ها و واژون کاري‏ها ديو خويانه، گزارش مي‏داده‏اند، بر گونه‏يي بنيادين و استوار و سخت گيرانه، در نوشته‏ي اين فرمان کوتاه و ساده‏ي نهادک نامه مانند، يادآور مي شود که به هيچ گونه، کار گزاران در کارکرد اين وقف و چه گونگي انجام هزينه‏ي درآمد روستاهاي ياد شده که در فراسوي مشهد و پيوسته به آرام‏گاه خواجه ربيع بوده‏اند، پا نگذارند و دست نبرند و دهانه و هزينه کارگزاري و بر شمرده‏هاي پادشاهي نگيرند و درآمد آن را آزاد و رها از هر پرداخت و بدهي بدانند و در اين راه «قدر خردلي از فرموده تخلف نورزند...» (13).
و ديگر از ويژگي‏هاي اين فرمان يا نهادک نامه، آن است که نويسنده‏ي آن به واژون کار دبيران درباري که در نوشته‏هاي شاهانه، کوشش بسياري در استادانه نويسي، همانند آوري و آوردن واژگان خوش آهگ گوش نواز و ستايش گرانه از ور استادگر يا فرمان دهنده، داشته‏اند و به گونه‏ي چاپلو سانه از آنان ستايش مي‏کرده‏اند و نيمي از وقف نامه يا هر نوشته‏ي ديگر را بدان ويژه مي‏نموده‏اند، به سادگي گذشته و تنها به آوردن: «نواب کام ياب اشرف اقدس همايون» بسنده کرده است. بدون اين که چرب زباني کرده و با نوشتن چندين رج (مساوي سطر)، در ستايش او و آوردن نام واژه‏هاي تهي مايه و ياد کرد نام پدران وي و بزرگ نمايي‏هاي ايشان، آن را در آشکار، گران سنگ و پر مايه نمايد و اين بهينه کاري است که نويسنده‏ي اين فرمان کرده و بي گمان شاه نيز همين را مي‏پسنديده است چنان که نام وي در درونه‏ي نوشته نيامده اگر چه، اين، شايد، گونه‏يي بايستگي نگارشي بوده است که براي بزرگ داشت فرمان دهنده يا ور استادگري که از گزيدگان و فراز پايگان بوده، از وي نامي نياورند و تنها به نمودار نشان مهرشان (مساوي توشيح) بر فراز آن، بسنده کند! (15)
در پشت اين فرمان همايوني، نام گروهي از پيوستگان دربار شاه صفوي، آمده است و پيدا نيست که اينان از بزرگان مردم مشهد باشند و نام واره مهر آنان براي ما شناخته نيست به واژون نام گواهان نهادک نامه‏ي ديگر که بيشتر آنان شناخته شده و از پيوستگان آستانه‏ي پيشواي هشتم بوده‏اند! شايد بر آن که جناب آقاي عبد الرضا امير شيباني در بررسي اين سند يادآور شده‏اند ؛ اين فرمان در اسپهان نوشته شده و به مشهد توس فرستاده شده است؟ (16)
در پايان اين بخش مي‏افزايد در اين نهادک نامه بر گونه‏ي دستور، بنياد نهاده شده از واژگاني چون: فرموده‏ايم و ارزاني داشته ايم بهره گرفته شده و آن را سيور غال (17) و عطيه شمرده‏اند و نيز از سرپرستي (مساوي متولي) نام برده نشده و روشن نکرده‏اند که درآمد آن را چه کسي هزينه خواهد کرد و بر کارکرد آن کدام يک از کار گزاران يا بزرگ مردان دين و دانش، نگرش خواهد داشت؟ تنها مي‏توان چنين گمان کرد که ميرزا الغ بيک رضوي که از وابستگان خاندان صفوي بوده و سرپرستي موقوفه‏ي ديگر شاه عباس به او واگذار شده و شايد کار سرپرستي آستانه‏ي خجسته امام رضا را نيز از سوي شاه داشته است، اين نهادک را نيز سرپرستي مي‏کرده است (18).

بخش دوم

به دنبال ياد کرد فرمان شاه عباس نخست صفوي، شايسته مي‏نمايد که رد اين جا از نهادکي ديگر ياد کنيم که وي در
جمادي الاولاي 1023 ه ق يعني چهار سال پس از نگارش فرمان ياد شده به بنياد گزاري آن در مشهد مقدس روي مي‏آورد. رونوشت سواد اين نهادک نامه، اينک به کلاسه‏ي» 134 - ع» در شمار وقف نامه‏هاي مرکز اسناد اداره کل اوقاف خراسان رضوي به جاي است. از آن چه از نوشته‏ي يک تن از گواهان سواد بر مي‏آيد پيداست که در سال 1303 قمري نوشته شده و رونوشت آن که در دست است تاريخ نگارش ندارد! بنگريد: «اين نسخه موافق است با آنچه در ظهر کتاب صحاح موقوفه [؟] مسطور است بلا زياده و نقصان حتي في التاريخ و از آثار اين ظاهر است که صحيح باشد و بناء علي صحته، بايد که عمل به مضمون آن نمايند که تصرفات به اذن و رضاء اولاد مرحوم مغفور ميرزا الغ الرضوي طاب ثراه باشد. حرره في الشعبان المعظم 1303 «و در زير اين گواهي، آمده است: «محل مهر و خط جناب مستطاب حجة الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ محمد تقي، مد ظله العالي.» (19).
در نگارش اين نهادک نامه نيز همان گونه که در ياد آوري‏هاي فرمان، آمده (20)، سادگي نگارش و بي پيرايگي سخن پيداست، چنان که پس از سپاس خداوند و درود به روان پاک پيامبر و پيشوايان دين و ياد کرم نام شاه عباس، به همراه نام واره‏هايي کوتاه و ساده، به گزارش کار بنياد گزاري نهادکي که ياد خواهد شد، مي‏پردازد، بشنويد: «... و بعد، خلاصه‏ي مطالب آن است که وقف فرمودند ؛ پادشاه‏ايمان پناه، ظل الله، مروج مذهب ائمة المعصومين صلوات الله عليهم اجمعين، کلب آستان علي بن ابي طالب صلوات الرحمن [عليه]، السلطان العادل که...» (21).
يادآور مي‏شويم ؛ از اين ياد کرد، چنين بر مي‏آيد که ؛ اين نهادک نامه بر گونه‏ي سفارش، از سوي شاه انجام شده و نوشته‏يي است کوتاه شده‏ي گفته يا دستوري که وي به پيرامونيان خود داده است و آنان اين نوشته را فراهم آورده‏اند و شاه بر آن مهري نهاده است و تنها، چند تن از بزرگان زمان، اين نهادک نامه را با گواهي و مهر، پشتي باني کرده و چند تن، ديگر سواد آن را پس از 280 سال گواهي نموده‏اند. در بررسي اين نهادک نامه، آن چه پديد مي‏آيد اين که: به دستور و خواست شاه بزرگ صفوي ؛ جوي بار سرشار چشمه‏ي گلسب (22) که براي آب خوردن مردم و نيازهاي ديدار کنندگان آرام گاه پيشواي هشتم، ويژه مي‏شود و اين، کاري سزاوار و بايسته بوده است اگر چه اين شگفتي را نيز به دنبال دارد که اين کار پسنديده پيش از اين به هنگام «سلطان حسين باي قرا» و کار گزاري امير علي شير نوايي هم انجام شده است! (23) و اين واگرايي در خور بررسي است که چه رخ دادي پيش آمده که شاه صفوي، آن را دوباره پس از 110 سال به وقف در آورده است؟ در اين باره شايد بتوان گفت که، اين رقبه نيز به مانند روستاهاي سه گانه‏ي فرمان شاه عباس، درگذشت يک سده به خواسته‏ي خودي در آمده؟ و پيداست که وراستادگر (مساوي واقف) يا نويسنده و کار گزاران شاهي از اين دست درازي‏هاي خود بينان خدا نا ترس به خوبي آگاه بوده‏اند که در چند بخش از اين نهادک نامه، آنان را از اين بي پيروايي‏ها بيم داده‏اند! بشنويد: «... و اگر کسي خلاف شروط مذکور کرده، احداث ممر نبوده، آب برده، حکم آن داشته باشد که در خون امام معصوم مظلوم شهيد، شرکت کرده باشد و پادشاه وقت و علماء عصر و صدور و متوليان اگر خلاف شروط مذکوره، تجويز نمايند، در روز قيامت، نزد خدا و رسول (ص) و حضرت امام ثامن ضامن (ع) شرمنده بوده از عهده جواب بيرون آيند...»! (24)
پا فشاري بنياد کننده‏ي اين نهادک بر ويژه کرده اين آب تند و بسيار، بر کاربري آن در آستانه‏ي امام و ديدار کنندگان و برداشت مردم مشهد از آن، برابر نياز، آن هم تنها با کوزه و سبو و اين که، کسي نبايد از آن براي کشاورزي و باغ داري و
گرمابه و پر کردن استخر و برکه و تالاب، بهره گيرد تا جايي است که کار گزاران آستانه نيز براي کشاورزي در زمين‏هاي آستانه، دادن روايي چنين کاري را ندارند مگر پس آب و افزوني آن که از شهر بيرون رود و از آن گندم بکارند و درآمدش، هزينه خوراک درماندگان و نيازمندان آينده و رونده به شهر شود و بايد با خوراک هميشگي آستانه که پيوسته پزند و خورند در نياميزند و درآمد هر نهادک در جاي خود هزينه شود.
در اين ميان با آگاهي از کارکرد برخي از دين مداران نا آگاه و پيوستگان بهره‏گير مردم فريب رنگ آميز، در دادن روايي نا بايستگي بردن و گرفتن و جدا کردن آب از اين جوي بار، هشدار مي‏دهد و مي‏گويد: «... که مبادا جمعي که خود را در سک علما، منسلک داشته، از حيله‏ي صلاح، عاري باشند به واسطه‏ي حطام دنيوي، متشبث به فتاوي مزوره شده، حيله‏ي شرعي نمايند که زياده از آن فتوي دهند و عوام به فتاوي ايشان، جرأت نموده هر کس اندک‏اندک، آب برده، آب در آستانه کمي کرده، خلل به شرط وقف مذکور واقع شود.» (25).
مي‏افزايد که در اين نهادک نامه‏ي، از بازرسي دوباره‏ي جوي بار چشمه‏ي گلسب، ياد شده و پاداش آن جهاني اين کار مردم دوستانه را به روان «اعلي حضرت شاه، جم جاه بارگاه، جنت آرام گاه...» ويژه کرده است. در اين ياد آوري به روشني نامي از اين «شاه جم جاه» به ميان نيامده است، برخي آن را به «سلطان حسين باي قرا» گمان مي‏زنند و برخي ديگر مي‏پندارند ؛ شاه عباس، پدر يا پدر بزرگي از خويش را در ديگاه داشته است؟! (26).
به دنبال ياد کردهاي بالا، مي‏افزاييم که ؛ شاه صفوي بر گونه‏يي آيين مند براي آراستگي آستانه بلند پايه‏ي پيشواي هشتم، افزون بر افزون رواق‏ها و صحن عباسي و زراندود کردن گنبد فرازمند آن و پيش کش نمودن چل چراغ‏ها و فرش‏هاي ابريشمين گران بها و ابزار گران سنگ جنگي و نموداري و ساخته‏هاي زرين و مرصع آرايشي ؛ چون: شمشير و خنجرهاي الماس نشان و گردن بندها و نشان‏هاي کم مانند پر بها، کم بود آب در آستانه و نياز مردم ديدار کننده را بدان مي‏ديد و نيز براي زيبا سازي شهر و دو خيابان خاوري و باختري در دو سوي بست پايين و بالا که از سازه‏ها و نو ساخته‏هاي زمان خود وي بوده، بايسته ديد که اين آب را از فراز به فرود مشهد روان سازد و دو سو، جوي بار آن را، آن چه در ميانه‏ي اين دو خيابان جاي دارد، با سنگ‏هاي سفيد استوار، ديوار گونه بر آرند و از بالا تا پايين در کناره‏هاي آن درخت توت بکارند. و اين همه، چنان که او خواست انجام شد و بيش از سه سده اين آب و خيابان و سايه انبوه درختان، نمودار زيبايي و شادابي و کشش ديدار کنندگان به مشهد الرضا (ع) و آسايش آنان و پيوستگان به بارگاه پيشواي هشتم مي‏بوده و مردم به هر گونه، از اين تند آب بهره مي‏گرفته‏اند. (27).
در پايان بررسي اين نهادک نيکوکارانه‏ي همگاني مي‏افزاييم که اين وراستادگر آگاه با آگاهي به اين که، اين جوي‏بار بزرگ، براي نگه داشت آن، سالانه، نياز به هزينه‏يي براي بازسازي دارد و اگر چنين درآمدي در دسترس سرپرستان و کار گزاران اين نهادک نباشد، چشمه و جوي‏بار گلسپ، به سرنوشت کور بنياد نخستني خويش، گرفتار خواهد شد، بنابراين انديشه، روستايي به نام دنياييه (28)، که از پيوسته‏هاي دشت توس بوده بر بازسازي و نگه داري آن وقف مي‏نمايد که ؛ «... حاصل آن را اولا، سال به سال، صرف شيفته و ساير عمارات ضروري چشمه و ممر آب مذکور نمايند که مطلقا خرابي به آن راه نيابد و آن چه بماند، آن را نيز به دستور فوق، صرف طعام نمايد.»
ورايستادگر ياد شده کار سرپرستي اين نهادک را به «... سيادت و نقابت پناه ميرزا الغ مشهدي [رضوي]» - که از
وابستگان خاندان صفوي بوده است - و فرزندان پسر و دختر او واگذار کرده است و بهره‏ي سرپرستي را، ده درسد [مساوي صد] درآمد روستاي دنياييه، فرا نموده است. اين نهادک نامه را هفت تن از پيوستگان به دربار و بزرگان زمان گواهي و مهر کرده‏اند. از اين شمارند: سيد اسماعيل الحسيني، ابوطالب الرضوي، سيد محمد باقر بن علي الحسيني، ابوطالب الموسوي الحسيني و...

پي نوشت :

1- از اين دست اند: موقوفات امير حسن خاني و عماد الملکي تبس و فردوس و مرتضي قلي خاني کاشمر و فرامرز خاني سبزوار و اوقاف ارزنده‏ي خاندان علم در بيرجند و نادر شاه در مشهد و...
2- بنگريد: تاريخ بيهقي، دکتر فياض (1350 مشهد)، ص 528. در وقف نامه‏ي کلاسه: (31 - م) از ميرزا محمد محسن بن ميرزا الغ رضوي [نوه‏ي دختري شاه عباس نخست] مي‏خوانيم:
«... تمامي و جملگي عقارات معينه از املاک و رقبات و باغات و دکاکين و خانات و محوطات و منازل که در ضمن اين صحيفه ذکر مجموع علي سبيل الاجمال مي‏شود! وقف مؤبد و حبس مخلد نموده‏ام بر اولاد ذکور معينه و اولاد ذکور اولاد ذکور خود و هکذا ما تعاقبوا و تناسلوا، نسلا بعد نسل و عقبا بعد عقب به شروط معينه مفصله».
اين رقبات در 64 شماره آمده که در بر دارنده قريه‏ها، مزرعه‏ها، روستاها، باغ‏ها، دکاکين، طواحين (16 حجر)، کارون سرا، خانات و محوطات و قنات‏هاي باير و داير و... که بيشتر اين‏ها همگي يک رقبه‏ي شش دانگ مي‏باشد و برخي از شماره‏ها در بر دارنده‏ي چند رقبه است! اين همه را که پيدا نيست واقف از کجا آورده؟ بر اولاد ذکور خود و اولاد ذکور اولاد ذکور آنان وقف نموده و دختران را از آن. چيزي نداده مگر آن گاه که پسران و فرزندان پسري به کلي از ميان بروند آن گاه به فرزندان دختران مي‏رسد؟!.
3- همان. .
4- در نهادک نامه‏ي پريزاد، مي‏خوانيم: «... در اين وقت، شمه‏يي از تأييدات سبحاني شامل حال و کافل اماني و آمال عليا جناب عصمت و عفت پناه، طهارت و خدارت دستگاه پريزاد خانم از اولاد خواجه ربيع قدس سره [که] منسوبه است به تاج المخدرات، گوهر شاد خانم، واقفه‏ي مسجد جامعه [گرديد] در حال صحت و کمال اداراک و شعور در سنه‏ي 823 [ه. ق.] وقف صحيح شرعي وحبس صريح اسلامي نمود تقربا الي الله و طلبا لمرضاته و امتثالا لامره...) و در بر شماري رقبه‏ها آمده است:
«... همگي و تمامي مجري المياه و محل زراعت دوازده سهم الا پنج سهم از مزرعه‏ي جرمق که از رودخانه کشف رود مشروب مي‏شود...» و (... همگي و تمامي کل مزرعه‏ي چاهشک، چهار زوج کامل مع اراضي و...) و (... همگي و تمامي کل مزرعهي ملکان، چهار زوج کامل مع اراضي و...) بر گرفته از متن باز خواني شده‏ي وقف نامه‏ي ياد شده کلاسه: (2 - پ) مشهد.
5- بنگيريد به: زندگاني شاه عباس اول، نصراله فلسفي، ج 1 و 2، ص 465. «سنگ دلي و قساوت».
6- بنگريد به: همان کتاب، ج 3 صفحه 839. نويسنده‏ي عالم آراي عباسي درباره‏ي وقف املاک سلطنتي نوشته است: «... در اين سال راي ثواب نماي اشرف اعلا... [بر اين قرار گرفت:] جميع املاک و رقبات مکتسب خاصه‏ي خود را که در زمان دولت روز افزون، در حيطه‏ي تملک و تصرف شرعي آن حضرت قرار گرفته بوده و قيمت عادله‏ي آن‏ها زياده از يک صد [مساوي سد] هزار تومان شاهي عراقي و حاصل آن‏ها بعد از وضع مؤونات زراعت به تسعير وسط، قريب به هفت هزار تومان مي‏شد مع خانات! عاليه و قيصريه و چهار بازار دور ميدان نقش جهان و حمامات که در آن بلده‏ي جنت نشان ترتيب يافته، وقف حضرات عاليات مقدسات چهارده معصوم (ع) فرمودند...» (ص 878 همان).
7- بنگريد به: همين کتاب ج 3 ص 859. و در کتاب ياد شده به نقل از خلد برين سخن از موقوفاتي به ميان آمده که شگفتي آور است! بزرگترين آن‏ها موقوفه‏ي چهارده معصوم مي‏باشد که: «به قلم افادت رقم، علامه العلمايي مجتهد الشأن شيخ بهاءالدين محمد، مبين و مسطور است...» با دقت در رقبات وقف بر هر يک از معصومين که جداگانه نام برده شده و ثواب آن به روح يکي از شاهان و شاه زادگان مرد و زن صفوي بر مي‏گشته، پيدا مي‏شود که، گويا ؛ اين شاه صفوي، همه اسپاهان را از خود مي‏دانسته که بيشتر آن را به وقف در مي‏آورده است؟! وي پس از آن همه‏ي گنجينه‏ي دارايي خود را، حتي دو انگشتري که در دست داشته است وقف بر مشهد نجف و مشهد توس و آرام‏گاه جد بزرگش شيخ صفي‏الدين اردبيلي نموده است! [دو انگشتري و سه جا؟ !]، (بنگريد به ص 877 تا 881 مأخذ ياد شده). .
8- بنگريد به: پاورقي شماره‏ي 6. .
9- جناب آقاي امير شيباني در ياد داشت‏هاي خويش بر فرمان شاه عباس آورده اند: «... اين فرمان که تا کنون از چشم محققين به دور مانده است، از جهات مختلفي حايز اهميت مي‏باشد. آن چه از ديدگاه ما شايان توجه و قابل بررسي است، ارتباطي است که با وقف نامه‏ي مورخ 823 هجري قمري پري زاد خانم پيدا مي‏کند و يافتن پاسخ اين سؤال که چه گونه املاکي که توسط نام برده در سال 823 وقف گرديده دوباره در سال 1019 يعني 196 سال بعد، توسط شاه عباس، طبق فرمان مذکور وقف مي‏گردد؟».
10- مالوجهات: «تلفظ و رسم الخطي نادرست براي مال و جهات» نقد و اسباب و اشياء، عايدات و محصولات، عايدي املاک است از نقد (مساوي مال) و محصولات و اجناس (مساوي جهات) عايدي املاک و اراضي است شايد، علي الخصوص، عايدي املاک اراضي دولتي يا غير دولتي.» (بنگريد به فرهنگ معين زير همين واژه).
11- «با توجه به سابقه‏ي وقفيت اين مزرعه [مساوي چاهشک] توسط پري زاد خانم و نيز يگانگي تقريبي مورد وقف در هر دو مدک و ساده برگزار شدن موضوع از طرف شاه عباس، به صورت فرامين متداول نه تنظيم وقف نامه مشتمل بر ارکان و شرايط وقف نامه‏هاي ديگر، احتمالا به اين جهت باشد که اين رقبات هم چون بسياري ديگر از رقبات وقفي در خلال اين مدت، گذشت 196 سال، به ملکيت اشخاص درآمده، بوده است و در آن وقت بر حسب گزارشي مبني بر وقفيت آن‏ها توسط پري زاد خانم، براي اين که حقوق مالکين اين املاک که مسلما تا آن تاريخ چندين بار، دست به دست، گشته بوده، رعايت شود، آن را خريداري و مجددا طبق اين فرمان بر مزار خواجه ربيع وقف مي‏نمايد.» (برداشت از ياد داشت‏هاي جناب آقاي امير شيباني).
12- اين پادشاه به واژون بسياري از واقفان، براي خود، از درآمد موقوفه‏اش به هر گونه‏يي - متولي يا موقوف عليه بودن، پس از درگذشت خود - چيزي ويژه نکرده است، در حالي که نادر شاه، بيشتر درآمد روستاي دهشک و... را بر بازسازي و آراستگي و هزينه کرد آرام گاه خويش ويژه کرده است. (بنگريد به فصل نامه‏ي ميراث جاويدان شماره‏ي 50)- بهاي هر يک از اين سه روستا چنين است: «مزرعه جرمق به سه تومان و يک هزار و پانصد و بيست و پنج دينار، مزرعه‏ي ملکان، به يک تومان و يک هزار و هفت سد [مساوي صد] دينار و مزرعه‏ي چاهشک، به يک تومان و نه سد [مساوي صد] و هشتاد و هشت دينار.». .
13- بنگريد به رو گرفت پيوست متن فرمان.
14- در نهادک نامه‏ي نادر نيز چنين است و نام وي و سرپرست موقوفه‏اش، رضا قلي ميرزا، جانشين وي، در درونه نوشته‏ي آن نيامده است. .
16- جناب آقاي امير شيباني يادآور شده‏اند: «با بررسي کتاب عالم آراي عباسي، نوشته‏ي اسکندر بيک ترکمان که وقايع زمان شاه عباس اول، سال به سال در آن مذکور است، نشانه‏يي از سفر شاه در اين سال به مشهد را نيافتم و با توجه به قرايني که در کتاب‏هاي تاريخ موجود است، به احتمال قوي، اين سند در دار السلطنه‏ي اصفهان صادر و به مشهد فرستاده شده است». .
17- سيور غال: [تر] 1 - زميني که پادشاه، جهت معيشت به ارباب استحقاق بخشد، تيول 2 - عوايد زميني که به جاي حقوق يا مستمري به اشخاص بخشند. (فرهنگ معين)
در کتاب شجره‏ي طيبه (بهمن 1325)، گرد آورده سيد محمد مدير خازني در صفحه‏هاي 18 و 190، آمده است: «... جناب ميرزا ابو صالح پسري داشتند، جناب ميرزا الغ که در بالاي سر درب باغ خواجه ربيع از طرف بيرون بر سنگي حجاري شده کلماتي و در آخر آن کلمات: به تاريخ 1031 هجري به سعي کمترين غلامان دعا گو، الغ الرضوي انجام و اتمام يافت. ايشان پسري داشتند مسمي به حاجي ميرزا محسن رضوي که در سنه 1026 متولي آستا ن قدس شد... و به شرف مصاهرت (مساوي دامادي) جنت مکان شاه عباس اول اختصاص يافتند که فخر النساء بيگم را به نکاح آقا ميرزا محسن الرضوي درآوردند... و از اين ميرزا محسن الرضوي چند اولاد برازنده متولد شد من جمله جناب آقا ميرزا ابو صالح، باني مدرسه‏ي صالحيه المشهور به مدرسه‏ي نواب که در سنه‏ي 1086 ساخته شد، در عهد شاه سليمان صفوي و املاک زيادي هم بر آن وقف نمود و در سنه‏ي 1087 مصلاي خارج دروازه‏ي پايين خيابان را ساخت...».
18- همان.
19- بنگريد به رو گرفت نهادک نامه‏ي چشمه‏ي گلسپ که پيوست است. غلام رضا رياضي در راه نماي مشهد (مه 1324) درباره‏ي چشمه گلسپ آورده است: «در حال حاضر معروف به چشمه گيلاس است در 48 کيلومتري شهر [شمال غربي] واقع است ولي با خط سير رودخانه 12 فرسنگ تا شهر کشش دارد و 26 آسياب در اين فاصله کار مي‏کند [؟!] آب اين چشمه را امير علي شير نوايي، وزير دانش مند سلطان حسين باي قرا، آخرين پادشاه سلسله‏ي تيموري [مساوي گور کانيان] به مشهد آورد ولي اقدام او نا تمام ماند و در زمان شاه عباس بزرگ که مردم مشهد رضوي نزد وي از کم آبي شکايت کردند، اين منظور جامه‏ي عمل پوشيد.
اين چشمه حدود 150 زوج آب دارد [داشت!] که پس از ورود به مشهد و عبور از بالا خيابان و صحن کهنه و پايين خيابان (مساوي نادر و صفوي) چهار فرسنگ پايين‏تر از شهر به قلعه خيابان رقبه‏ي آستان قدس مي‏رسد [مي‏رسيد] و آن را مشروب مي‏سازد [مي‏ساخت!]. روي نهر، در صحنه کهنه، [مساوي عباسي] سابقا باز بود و در زمان نيابت توليت آقاي علي منصور در بست عليا و سفلي و صحن، روي آن پوشيده شد.» (صفحه 176 همان).
و نيز بنگريد به راه نماي توس، گرد آوري: سيد، ياحقي، لباف خانيکي. ص 41 و 42. نگارنده مي‏افزايد: که ؛ سال‏هاست آب اين جوي بار از مشهد و بالا خيابان باز گرفته شده و راه آبه‏ي آن، جاي روان شدن آب باران يا پس آب‏هاي شهري گشته است و اندک آب چشمه گلسپ، در دست مردم کشاورز گرداگرد آن مي‏باشد و از درآمدن آن [اگر داشته باشد] بهره‏يي به آستانه يا اوقاف نمي‏رسد!.
20- بنگريد به رو گرفت پيوست متن فرمان.
21- بنگريد به رو گرفت نهادک نامه‏ي چشمه‏ي گلسپ که پيوست است. غلام رضا رياضي در راه نماي مشهد (مهر 1324) درباره‏ي چشمه گلسپ آورده است: «در حال حاضر معروف به چشمه گيلاس است در 48 کيلومتري شهر [شمال غربي] واقع است ولي با خط سير رودخانه 12 فرسنگ تا شهر کشش دارد و 26 آسياب در اين فاصله کار مي‏کند [؟!] آب اين چشمه را امير علي شير نوايي، وزير دانش مند سلطان حسين باي قرا، آخرين پادشاه سلسله‏ي تيموري [مساوي گور کانيان] به مشهد آورد ولي اقدام و نا تمام ماند و در زمان شاه عباس بزرگ که مردم مشهد رضوي نزد وي از کم آبي شکايت کردند، اين منظور جامه‏ي عمل پوشيد.
اين چشمه حدود 150 زوج آب دارد [داشت!] که پس از ورود به مشهد و عبور از بالا خيابان و صحهن کهنه و پايين خيابان (مساوي نادر و صفوي) چهار فرسنگ پايين‏تر از شهر به قلعه خيابان رقبه‏ي آستان قدس مي‏رسد [مي‏رسيد] و آن را مشروب مي‏سازد [مي‏ساخت!]. وي نهر، در صحنه کهنه، [مساوي عباسي] سابقا باز بود و در زمان نيابت توليت آقاي علي منصور در بست عليا و سفلي و صحن، روي آن پوشيده شد.» (ص 176 همان).
و نيز بنگريد به راه نماي توس، گرد آوري: سيد، ياحقي، لباف خانيکي. ص 41 و 42. و نگارنده مي‏افزايد: که ؛ سال‏هاست آب اين جوي بار از مشهد و بالا خيابان باز گرفته شده و راه آبه‏ي آن، جاي روان شدن آب باران يا پس آب‏هاي شهري گشته است و اندک آب چشمه گلسپ، در دست مردم کشاورز گرداگرد آن مي‏باشد و از درآمد آن [اگر داشته باشد] بهره‏يي به آستانه يا اوقاف نمي‏رسد!.
22- در مطلع الشمس نوشته‏ي محمد حسن خان اعتماد السلطنه، درباره‏ي نام گذاري چشمه گلسپ چنين آمده است:
«اما چشمه گيلاس که در اصل گلسپ بوده و به طول زمان تلفظ آن تغيير کرده و تحريف و تصحيف شده. چنان که برهان قاطع گويد: چشمه‏ي گلسپ به ضم کاف فارسي... چشمه‏يي است در خراسان از توابع طوس [مساوي توس]. [مي‏گويند:] يزد گرد پدر بهرام گور که از فرط ظلم و جور به يزدگردائيم [مساوي بزه کار] معروف شده در کنا چشمه‏ي گلسپ که از اعمال توس مي‏باشد، اسبي بر وي لگدي کوفت و به همان ضربت کشته شد! [گويا] پس از لگد خوردن يزد گرد در کنار اين چشمه، به چند قرن بعد، معروف و موسوم به گلسپ شده، حالا معني اين کلمه چيست؟ مفرد است يا مرکب از گل و اسپ و مناسبتي با لگد خوردن يزد گرد داشته باشد يا نه، معلوم نيست؟... (ص 181 همان)
به گمان نگارنده، واژه‏ي گلسپ که بر ساخته از گل و اسپ است، نخست از دو واژه‏ي کل و اسپ ساخته شده است و کل و کول در گويش مردم خراسان آب گير و تالاب مي‏باشد، چنان که برهان قاطع نيز کول را به همين معني آورده است. چون در کناره‏هاي اين آب گير، گياه و سبزه مي‏روييده، اسب‏ها براي چرا در بيرون و درون آن رها مي‏شده‏اند (يا خود، گرد مي‏آمده‏اند) پيداست که داستان يزد گرد نخست که «اسبي از چشمه برآمد و بر وي لگدي کوفت» از همين چراگاه بودن چشمه و آب گير اسپان بودن آن، مي‏تواند درست باشد، آن گاه کول اسپ يا کل اسپ، با گذشت زمان گل اسپ و گلسپ شده و با دگرگوني‏هاي نادرست مردم، به گونه‏ي گيلاس به کار رفته است؟!
در خوسف بيرجند به مانند اين نام‏گذاري‏ها، ديده مي‏شود مانند: کل ماه قلي، کل گرگ، کل بابا حاجي، کل خرمن‏ها و... که همه‏ي اين‏ها، در گذشته تالاب و آب گير بودند، اگر چه امروز خشکيده‏اند!.
23- امير علي شير نوايي، وزير کاردان و دانش پرور سلطان سلطان حسين باي قرا [912 - 878] مي‏باشد که در راستاي مردم‏داري وي، دانش مندان چندي گرد او فرا آمدند و فرهنگ و ادب پارس نمودي تازه يافت.
24- از اين گونه هشدار دادن به سرپرستان نهادک‏ها از سوي نيکوکاران ورايستادگر، در نهادک نامه‏ها بسيار ديده مي‏شود! از آن که دست يازان به خواسته ديگران و خدا ناترسان بي باک، از بردن و خوردن و از ميان بردن آن، بيمي نداشته‏اند! چنين است که شاهان نيز چون وقفي انجام داده‏اند، براي بر جاي ماندن آن، پس از خويش، به چنين بيم دادن‏هايي نياز داشته‏اند اگر چه مي‏دانسته و مي‏ديده‏اند که با همه‏ي آن سفارش ها، بسياري از نهادک‏ها از ميان مي‏روند و درخواسته‏ي خودي در مي‏آيند!. .
25- بنگريد به روگرفت نهادک نامه‏ي چشمه‏ي گلسپ که پيوست است. غلام رضا رياضي در راه نماي مشهد (مهر 1324) درباره‏ي چشمه گلسپ آورده است: «در حال حاضر معروف به چشمه گيلاس است در 48 کيلومتري شهر [شمال غربي] واقع است ولي با خط سير رودخانه 12 فرسنگ تا شهر کشش دارد و 26 آسياب در اين فاصله کار مي‏کند [؟!] آب اين چشمه را امير علي شير نوايي، وزير دانش مند سلطان حسين باي قرا، آخرين پادشاه سلسله‏ي تيموري [مساوي گور کانيان] به مشهد آورد ولي اقدام و نا تمام ماند و در زمان شاه عباس بزرگ که مردم مشهد رضوي نزد وي از کم آبي شکايت کردند، اين منظور جامه‏ي عمل پوشيد.
اين چشمه حدود 150 زوج آب دارد [داشت!] که پس از ورود به مشهد و عبور از بالا خيابان و صحن کهنه و پايين خيابان (مساوي نادر و صفوي) چهار فرسنگ پايين‏تر از شهر به قلعه خيابان رقبه‏ي آستان قدس مي‏رسد [مي‏رسيد] و آن را مشروب مي‏سازد [مي‏ساخت!]. روي نهر، در صحنه کهنه، [مساوي عباسي] سابقا باز بود و در زمان نيابت توليت آقاي علي منصور در بست عليا و سفلي و صحن، روي آن پوشيده شد.» (صفحه 176 همان).
و نيز بنگريد به راه نماي توس، گردآوري: سيد، ياحقي، لباف خانيکي. ص 41 و 42. و نگارنده مي‏افزايد: که ؛ سال‏هاست آب اين جوي‏بار از مشهد و بالا خيابان باز گرفته شده و راه‏آبه‏ي آن، جاي روان شدن آب باران يا پس آب‏هاي شهري گشته است و اندک آب چشمه گلسپ، در دست مردم کشاورز گرداگرد آن مي‏باشد و از درآمد آن [اگر داشته باشد] بهره‏يي به آستانه يا اوقاف نمي‏رسد!.
26- در اين که «شاه مغفور جم جاه» که بوده؟ نشانه‏يي در وقف نامه و مطلع الشمس به دست نيامد! تنها مي‏توان گمان کرد ؛ شايد شاه عباس از رفتار نادرستي که با پدرش سلطان محمد خدا بنده داشته، پشيمان بوده و خواسته بدين گونه از روان وي پوزش و آمرزش بخواهد؟.
27- نگارنده، سر سبزي و شادابي اين درختان و جوي بار تند آب خيابان نادري را در سال‏هاي 1339 و 1340 که پايان بر جايي آن بود به ياد مي‏دارد. سوک مندانه يا خوش بختانه در سال‏هاي بعد در زمان شهرداري مهندس شهرستاني اين درختان سايه گستر توت که آرامشي به مردم مي‏داد و در سايه‏ي آن از جوي بار تند گلسپ به هر گونه بهره مي‏بردند، از جا کنده شدند و روي جوي آن را که بيش از دو متر ژرفا و پهنا داشت پوشيدند و خياباني آفتاب خيز و گرم و بي سايه و خشک، جانشين آن کردند که مردم به گوشه‏يي سايه و کفي آب نيازمند ديوارها و شيرهاي دور دست آب گشتند. به جاست ياد آور شويم که از سوي ديگر، اين کار برتري‏هاي چشم گيري نيز داشت، آلودگي آب و خيابان بيش از اندازه بود، مردم همه آشغال و خاک روبه‏هاي‏شان را در آن مي‏ريختند و آب با تندي خود، همه چيز را پيش مي‏راند، به جز اين، بيم افتادن کودکان و پيران در آن بود که بي گمان چنين مي‏شد! و از همه فراتر، بهداشت شهر و مردم نمودي تازه يافت و بر پهناي خيابان نيز سه گز افزوده شد.
28- روستاي دنياييه، شناخته نشد! در کتابي و سندي، نام و نشاني از آن به دست نيامد! بدين گونه است که رقبه‏هاي وقفي از ميان مي‏روند!!.

منبع: ميراث جاويدان

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله